چشمه جاری یَنبُع
چشمه جاری ینبع عنوان داستان کوتاه اما مستند می باشد که بیانگر اهمیت وقف در صدر اسلام بوده است. آنجا که روستایی کوچک ذز ناحیه ای از عربستان و در فرایندی از زمان پیامبر دست به دست گردیده تا به دست مبارک مولی الموحدین امیرالمومنین علی بن ابطالب میرسد. آن حضرت با تلاش فراوان به حفر قنات و ایجاد نخلستان و در یک کلمه به عمران وآبادی آن می پردازد و سپس دست رنج خویش را بر فقرا و مساکین وقف می نماید. ماجرای این فرایند که در کتب روایی وتاریخی نیز آمده است به صورت داستانی کوتاه اما مستند به رشته تحریر در آمده است.
درخت حاج بابا
به نام خالق زیبا یی ها
هردودستم را سرم می گذارم وآهسته از تخت پایین می آیم؛ سرم کمی گیج می رود ؛دمپایی ام را می پوشم؛ می روم کنارپنجره ی بخش ؛لای پنجره را باز می کنم؛ نسیمی سرد برگهای پاییزی را از تن درخت وسط محوطه بیمارستان جدا می کند، مثل در آوردن لباسها .
پرستار از ته راهرو می آید، مرا که می بیند، یکه می خورد، می گوید:« چی شده گلناز؟! چرا اینجا ایستادی دختر؟! سرما برات خوب نیست ،تو باید توی رخت خوابت باشی ». می گویم: «منتظر حاج بابا هستم ». پنجره را می بندد ومی رود.